۱۳۸۷ آبان ۸, چهارشنبه

کالبد شکافی یک شاهکار تحقیقی - ترجمه ای

باز هم حمله ای دیگر از سوی جمهوری اسلامی. و باز هم ایرنا. به قول مرحوم آقا جان٬ مدام دم گوش ما "وزّه" می کند. هر روز صبح که به سر کار می روم٬ قبل از هر چیز ایمیل هایم را باز می کنم. و تقریبا هر روز خبری یا مقاله بی ربطی از کارمندان جمهوری اسلامی در حمله به بهائیان و جامعه بهائی روز ما را خراب می کند. مثل اینکه اینها باید هر روز یک دستی به آب برسانند وگرنه حقوق و مزایا آجر می شود.

http://www4.irna.ir/View/FullStory/?NewsId=197658

 خبر گزاری جمهوری اسلامی هم مرکز پژوهش دارد! خبر فوق هم ظاهرا تولید آن مرکز است و یک آقائی به نام لطفی که حتما از محققان آنجاست چند صفحه ای را سیاه کرده تماما بر اساس ردیه ای که فیچیکیا بیش از سی سال قبل در آن به دیانت بهائی حمله کرده بود. من این آقای لطفی را نمی شناسم. پس فرض را بر این می گذارم که ایشان واقعا محقق است. کتاب فیچیکیا را هم نخوانده ام چون آلمانی بلد نیستم. اما ترجمه کتابی را که شفر٬ توفیق و گلمر در رد و مقابله با آن نگاشته اند خوانده ام.

اولا که آقای فیچیکیا را با این حرفها چکار؟ خود آقای لطفی هم می داند که فیچیکیا یک کارمند ساده دولتی بیش نبوده. به شغل ایشان کاری ندارم ولی کسی که می خواهد سیستم فکری ممزوج با آئین بهائی را به چالش بطلبد٬ با این گستردگی و فراگیری که این آئین دارد٬ باید از حد اقل دانشی در علوم انسانی و اجتماعی بهره مند باشد. که در مورد این آقا صدق نمی کند. می گویم سیستم فکری برای کسی که دیانت بودن آنرا قبول ندارد. حال اتفاقی که افتاده این بوده که یک فرد بی مایه و جاه طلب مانند آقای فیچیکیا چندین سال پیش به جامعه بهائی پیوسته٬ و این طور که از شواهد پیداست بیش از حد اظهار لحیه کرده و کسی تحویل نگرفته٬ خورده توی ذوقش.اینکه لطفی از قول فیچیکیا در باره تشکیلات بهائی می نویسد "ساختار این تشکیلات در اطاعت بی چون و چرا و تأکید بر اطاعت و تبعیت کورکورانه بنا شده است"٬ حاکی از همین مطلب است که این آقا نمی خواسته از تشکیلات انتخابی بهائی اطاعت کند٬ پس مجبور شده که از جامعه بهائی بیرون برود. اطاعت در نظم اداری بهائی به هیچ وجه کورکورانه نیست. و اصلا اینکه کجا به کسی تحکمی می شود که اطاعت کورکورانه معنا داشته باشد؟ اگر هم فیچیکیا در نحوه اداره جامعه بهائی نظراتی داشته و احتمالا پذیرفته نشده٬ یا باید اطاعت کند و یا اینکه تشریفش را ببرد. نه اینکه دشمنی کند. مانند معدودی که تعالیم بهائی را دوست داشته اند و بهائی شده اند٬ اما بعد به هر دلیلی به طور رسمی از جامعه از کنار رفته اند. (لازم به توضیح است که در آئین بهائی ارتداد نداریم. آدم هم نمی کشیم.) ولی اینطور که معلوم است این آقا نتواسته تا به این حد متمدنانه رفتار کند. هر مجموعه ای و نظامی باید از اصول اصلی اش دفاع کند. این اصل اساسی سوای ماهیت دینی آن مجموعه است. این قانون اساسی مدیریت است. اگر به یک کلوب گلف بروید٬ در صورت پوشیدن شلوار کوتاه٬ باید حتما جوراب ساق کوتاه بپوشید. و در صورت پوشیدن جوراب ساق بلند به شما اجازه بازی نمی دهند. این قانون است و هیچ ربطی هم به فاشیزم ندارد. آن هم از آن نوع فاشیزم که آقای لطفی بلافاصله بعد از شنیدن این اسم عکس هیتلر و سربازانش را در کنار آن چاپ می کند. واقعا متأسفم برای این آقای لطفی که حتی به اندازه برادر فیچیکیا هم دانش ندارد و اطلاعاتش در حد سریال های شبکه سوم تلویزیون ایران است که با دیدن کلمه فاشیزم حتما باید عکس هیتلر را چاپ کند. بی جهت نیست که در مدح کتاب فیچیکیا می گوید که "این کتاب دارای ساختار سیستماتیک٬ ارجاعات٬ یادداشت های متعدد٬ ...است". یعنی اینکه کتاب فوق را ماورای متوسط سطح دانش یک کارمند خبرگزاری ایرنا یافته است که تا این حد تعجب کرده. قابل توجه ایشان اینکه هر پروژه دبیرستانی هم باید دارای ارجاعات و یادداشت باشد٬ چه برسد به یک کتاب با این همه ادعا.

و اما اصل موضوع. به نقل قول از خود ایرنا: "این کتاب توسط دفتر مرکزی کلیسای پروتستان آلمان مختص مسائل عقیدتی منتشر شد". بعد از اینکه فیچیکیا شروع می کند به شاخ و شانه کشیدن٬ این استعداد نو شکفته توسط کلیسای پروتستان کشف می شود. یعنی اینکه تا حدی این آقا در سوئیس و آلمان همان نقشی را بازی می کرده که مهناز رئوفی در همدان. و نه بیشتر. کلیسا هم یک مؤسسه مذهبی است که از نفوذ و گسترش آئین بهائی خشنود نیست. علی الخصوص در آلمان که جامعه بهائی بسیار فعال است و معبد بهائیان اروپا هم در این کشور واقع شده. و البته فیچیکیا هم سپاس خود را از سرمایه گذاران انتشار کتابش به جای می آورد. آنجا که پس از حملات متعدد به آئین بهائی٬ و پس از اینکه به خیال خودش ثابت کرد که چقدر بد است٬ آنرا با کلیسای کاتولیک مقایسه می کند. لطفی می گوید: "از نظر فیچیکیا با انتقال مرجعیت عقیدتی به بیت العدل اعظم ... تشکیلات بهائیت مانند کلیسای کاتولیک به عنصری از قدرت حقوقی و تنها سازمان عقیدتی در جامعه بهائی تبدیل شده". که صرف نظر از اینکه واقعا وقتی صحبت از جامعه بهائی بعنوان یک جامعه دینی به میان می آید٬ دیگر سازمان عقیدتی به چه معناست؟ این خود به روشنی گویای حمایت گسترده کلیسای کاتولیک از فعالیت های این آقا است.  

باز هم با تشکر از دست اندر کاران ایرنا برای ترجمه و در اختیار گذاشتن قسمتهائی از کتاب فیچیکیا٬ نکات دیگری را که همچنان بی معنی می نماید٬ بر می شمارم. به طور مثال ایشان از ممانعت از "نو آوری های فردی" توسط تشکیلات بهائی می گوید. حال آنکه اگر کسی پیامهای بیت العدل اعظم را مطالعه و درک کند٬ به جایگاه "ابتکارات فردی" و مصادیق آن در ادبیات بهائی پی می برد. یا آنجا که فیچیکیا می گوید "از آنجائی که در ساختار تشکیلات جهانی بهائیت اصل تفکیک قوا لحاظ نگردیده٬ آن تشکیلات تمرکز گرا و ضد دموکراتیک می باشد"٬ نشان دهنده این است که این فرد از ابتدا به قول معروف درد دین نداشته و به این آئین گرویده٬ و الا آوردن اصطلاح "اصل تفکیک قوا" در اینجا به چه معناست. یا اینکه ایشان با این حرف دارد جامعه بهائی را با کجا مقایسه می کند؟ یا اینکه چه مدل انتخاباتی که به اندازه انتخابات بهائی دموکراتیک باشد می تواند پیدا کند؟ به هر حال از فیچیکیا که گذشت٬ اما سایرین اگر به دنبال قوای تفکیک شده و تفکیک نشده ممکن است دور و بر جامعه بهائی پرسه بخورند٬ از همین ابتدا اگر نیایند بهتر است. اینجا ما قدرتی نداریم که بخواهیم تقسیمش کنیم. اینجا هرچه هست جفا دیدن است و ملامت کشیدن. همان که نه فیچیکیا قدرت تحملش را دارد و نه هیچکدام از پژوهشگرانی که در شیره کش خانه های جمهوری اسلامی زغال روزنامه های روسیاه را چاق می کنند و سیخ بر منقل بی هویتی و نان به نرخ روز خوری می گذارند. این مردک در سوئیس بهائی شده٬ که نه مجبور بوده سایه شوم جمهوری اسلامی را بر بالای سرش تحمل کند٬ و نه اینکه به خاطر بهائی بودن از حقوق  اولیه انسانی و شهروندی محروم شود اما باز می گوید٬ "کتاب اقدس مجموعه ای از قواعد سخت٬ پیچیده٬ عجیب و قریب٬ متعلق به شرق باستان٬ نامفهوم و به طوری کلی مجموعه ای از قوانین طاقت فرسا است". از این پس هرکسی تصمیم گرفت بهائی شود طاقتش را ببرد بالا. بهائی باید نوزده روز در سال روزه بگیرد٬ هر روز حداقل یک بار نماز بخواند٬ عرق هم نخورد و البته مانند هر دین دیگری٬ خاک تو سری کردن هم در این دین ممنوع شده. آقای لطفی٬ اگر طاقت فرسا است٬ فاصله بگیر!

در کل این مقاله جملات نامفهوم زیادی به چشم می خورد. که این همه می تواند برآیند غرض ورزی های آن دانشمند! سوئیسی (که در دشمنی و کینه ورزی مجبور بوده منطق را فدا کند) ٬ به علاوه گیجی و بی اطلاعی این دانشمند ایرانی کارمند خبرگزاری باشد. خواننده محترم به من بگوید معنی این جمله چیست٬ که می گوید: "تعالیم بهائی در جهت اهداف تشکیلات جهانی بهائیت به تعالیم ایدئولوژیک بدل شده است" شما را به امامزاده زید قسم بگوئید معنی این جمله چیست. و بعد در دنباله همین حرف برای اینکه ظاهری پذیرفته تر به نوشته اش بدهد٬ به آیات 122 و 125 کتاب اقدس اشاره می کند که بر اساس این آیات "بهائیت در تقابل با دموکراسی" قرار می گیرد. که به نظر من هیچ ربطی ندارد. آیه 122 کتاب اقدس می گوید ببین مردم چقدر کم عقلند. کارهائی را که برایشان مضر است می خواهند انجام دهند ولی به کارهائی که بدردشان می خورد اعتنائی ندارند و در آیه 125 می گوید بدانید که آزادی حقیقی در پیروی از تعالیم من است (ترجمه خودمانی برای هر دو آیه).  این آیات از زبان پیامبر و خدا نازل شده و بسیار طبیعی است که پیامبر مردم را به پیروی از تعالیمش تشویق کند. اصلا کار پیامبر همین است. کدام پیغمبر دیگری را می شناسید که گفته باشد هر کس از مردم هر غلطی دلش خواست بکند. پیغمبر کارش نصیحت کردن است. هرکه خواست مؤمن می شود و هر که نخواست می رود دنبال یک پیغمبر دیگر. این چه ربطی به "تقابل با دموکراسی" دارد که ایشان اشاره می کند. تازه اگر چیزی با دموکراسی در تقابل باشد٬ می شود در توافق با جمهوری اسلامی. آیا تا به این حد در تقابل با دموکراسی بودن بد است؟ مواظب حرف زدنتان باشید که مصداق تف سر بالا نباشد.  

و اما آنچه که به نظر من هدف اصلی آقای لطفی از این همه صغرا و کبری کردن است٬ این است که به نتایج دلخواه جمهوری اسلامی برسد. می گوید "فیچیکیا تشکیلات بهائیت را به دلیل تمایلات افراطی تهدیدی برای دولت ها می داند" که بعد نتیجه گیری کند که "نباید تعجب کرد که فعالیت تشکیلات بهائیت در بسیاری از کشورها ممنوع اعلام شده است زیرا فعالیت آنها در جهت تهدید دولت و همراه با فعالیت های براندازنده است". خیلی جالب است اگر ادبیات فیچیکیا تا به این حد به بی ادبیاتی جمهوری اسلامی شبیه است. یعنی استفاده از لغاتی مانند "فعالیت های براندازنده!" که به طور حتم ذائقه مترجم نیز در ایجاد این شباهت بی تأثیر نبوده است. گو اینکه نه مؤلف و نه مترجم هیچکدام سعی نمی کنند توضیح بدهند که اینها کدام کشورها هستند که فعالیت بهائیان را ممنوع اعلام کرده اند. و می گوید "بسیاری از کشورها". یعنی چند کشور؟ بغیر از عربستان سعودی که اگر غیر مسلمان به مکه برود خونش هدر است. و یا چین که به هیچ دینی اجازه تبلیغ نمی دهد. همین مدعیان اسلام ناب اگر راست می گویند بروند به چین و اسم اسلام را بیاورند تا از نه هر جا بد تر آویزانشان کنند. اما چیزی که بیش از همه باید مورد توجه قرار گیرد شباهت جمهوری اسلامی است با گربه مرتضی علی. هر جور که ولش کنی باز چهار چنگولی می رود سر داستان براندازی. گوئی که هیچ بهانه غیر موجه دیگری برای سرکوب دگراندیشان نمی یابد جز اینکه به آنها اتهام براندازی بزند. اتهامی گنگ و بی معنی که می شود به هرکسی وارد کرد به هر دلیل خنده داری که فقط با عقل آموزش ندیده قضات دادگاه های انقلاب سازگاری پیدا می کند. و باز هم همان قبرستان کهنه ها که همچنان می شکافند. باز می گویند هویدا بهائی بود و پنهان می کرد. شاید اگر به دقت تاریخ معاصر را بکاویم٬ هیچ کسی از زمامداران رژیم گذشته به اندازه هویدا به آخوندها میدان نداد. به قولی گمان می کرد که با جلو انداختن مذهبی ها جلوی کمونیسم را می گیرد. نمی دانست که با پر و بال دادن به آخوندها مار در آستین می پروراند. به همین دلیل بود که در روزهای قبل از پیروزی انقلاب٬ زمانی که فرصت داشت از زندان خارج شود و از ایران فرار کند٬ این کار را نکرد. چون با خود می اندیشید که این همه به این آخوندها خدمت کرده٬ در زندان شاه هم بوده٬ پس حالا به پاس این همه خدماتش آخوندها او را روی سرشان می گذارند. غافل از اینکه آخوندی مثل غفاری٬ سینه مادرش را هم گاز گرفته که به اینجا رسیده٬ چه برسد به خرخره آقای هویدا. به هر حال مقصود اینکه اگر هویدا ذره ای "بهائیت" در وجودش بود به هیچ وجه دم به دم آخوند ها نمی داد. نه هویدا و نه هیچ یک از صاحب منصبان بی عرضه شاه فقید و نه حتی خود اعلی حضرت ضعیف النفس آریا مهر که آقای لطفی از او بعنوان حامی بهائیان "به منظور سرکوب و جلوگیری از نفوذ روحانیون شیعه" یاد می کند. البته لطفی این جملات را از قول فیچیکیا نقل می کند٬ ولی من نمی توانم تصور کنم که یک فرد سوئیسی به چه دلیل باید علاقه مند به این مبحث باشد. مگر اینکه این علاقه را مشتریان پولدار تری برایش ایجاد کرده باشند. یا اینکه لطفی از خودش در آورده. می گوئیم فیچیکیا نفهمید یک حرفی زد. آقای لطفی که ایرانی است. باید خوب بداند آن دورانی را که همان آقای شاه که او را طرفدار بهائیان می دانند٬ در جهت همان سیاست های غلطی که هویدا هم داشت٬ گمان می کرد اگر آخوندها را از خود خوشنود نگاه دارد٬ آنها هم از او حمایت خواهند کرد. و فقط و فقط به همین دلیل بود که آنطور به آن روضه خوان بی سواد٬ فلسفی٬ میدان دادند که هر غلطی دلش خواست بکند. مگر مملکت صاحب نداشت. یا اگر داشت٬ به هر جهتی که متمایل بود٬ به هیچ وجه نمی توانست حامی بهائیان باشد. و الا رادیو سراسری مملکت را در اختیار این آخوند نمی گذاشتند. عکسهائی که از صحنه های خراب کردن سقف (گنبد) مرکز بهائیان در تهران به جا مانده بسیار گویاست. در این میان یک عکس به خوبی گویای روابط دربار با آخوند هاست. آن عکسی که کارگران دارند با کلنگ سقف گنبد را خراب می کنند و فلسفی هم با آن قیافه درهم مچاله شده مثل سر عمله (البته با یک درجه ترفیع) بالای سر کارگران ایستاده و جالب تر از همه اینکه تیمسار باتمانقلیچ هم کلنگی به دست گرفته و می کوبد! عکاس هم این صحنه را ثبت کرده به نشانه ارادت اعلی حضرت و عملگی تیمسارهایش برای آخوند ها.

لطفی همه این حرفهای بی پایه را می زند که نتیجه دلخواه خودش را بگیرد. بعد از نتیجه گیری بی ربط اول٬ که می خواست اتهام "بر اندازنده" بودن به بهائیان بزند٬ که در باره اش صحبت کردیم٬ در آخر مطلبش باز از قول همان همکار! سوئیسی می گوید "طبیعی است که این تشکیلات با خشم فزاینده توده های مردم روبرو شود". این یعنی همسوئی با همان طوماری که در نماز جمعه ها بر علیه جامعه بهائی جمع کردند و سعی داشتند که آنرا به یک حرکت خود جوش مردمی نسبت بدهند. که یخشان نگرفت و موجب رسوائی بیشتر جمهوری اسلامی شد.

در آخر مقاله بعنوان هشداری به بهائیان٬ و یا بعنوان مژده ای برای مخالفان جامعه بهائی٬ می گوید که "ترجمه فارسی این کتاب در دست اقدام است" که خود نشانگر حجم وقت و هزینه ایست که  جمهوری اسلامی در مخالفت با جامعه بهائی صرف می کند. کتاب "راست را کژ انگاشته اند" تألیف شفر و همکاران٬ می تواند بسیار کتاب خوبی در معرفی آئین بهائی باشد. ولی کتاب پر حجم و قطوری است و خواندنش انگیزه می خواهد. که آقای لطفی و همکاران این انگیزه را هم بزودی ایجاد خواهند کرد.

 

یادداشت: اگر کسی به نسخه الکترونیکی ترجمه فارسی کتاب "راست را کژ انگاشته اند" دسترسی دارد٬ لطفا بنده و دوستان را هم بی نصیب نگذارد. از قرار معلوم باید بزودی این کتاب را در دسترس همه قرار داد.

۱۳۸۷ مهر ۳۰, سه‌شنبه

ما با جمهوری اسلامی طرفیم

گلستان جاوید اصفهان هم از آسیب انقلابیون اسلام ناب زده در امان نماند. خبر تأسف باری که در کنار صدها دیگر از این دست جای گرفت.

http://www.hrairan. com/Archive_ 87/1123.html

http://www.youtube. com/watch? v=hHKboiwlQIo

این نخستین باری نیست که گورستان های بهائی هم سهمشان را از تیرهائی که دشمنان آئین بهائی هر روز به سمت این جامعه بی دفاع نشانه می روند٬ دریافت می دارد. بعد از انقلاب اسلامی٬ آن زمان که هیولای عقده های فروخفته مرتجعین به قدرت رسیده٬ سوار بر مرکب بی مایگان ترقی خواه٬ امام زمان وار٬ عجل الله گویان٬ تا زانو در موج خون فرو رفت٬ جامعه بهائیان ایران خود را در برابر سیل مخرب و بنیان کن همان ارتجاع کور مذهبی یافت که سالها آن را تجربه کرده بود٬ ولی اینبار آنرا در لباس دولت و قدرت و حکومت می یافت. بهائی ایرانی دستگیر شد٬ کشته شد٬ تبعید شد٬ بی کار شد٬ بی پناه شد و آن شد که باید هفتاد من کاغذ مثنوی سرود برای دیباچه ای بر این رنجنامه. و اما چه شد که باید گورستان های بهائی هم تخریب می شد!

پس از تخریب گورستان های بهائی٬ در سالهای آغازین پس از انقلاب٬ در بسیاری از شهرها٬ مسؤلان محلی بزودی مجبور شدند که با واقیت روبرو شوند. واقعیتی به تلخی و شومی مردۀ بر زمین مانده. بهائی مرده٬ گلستان جاوید ویران شده٬ گورستان عمومی شهر هم جای مردگان بهائی نیست. چه که اگر در آنجا دفن شوند٬ همان شب اول قبر از اعماق خروارها خاک٬ به ریش کثیف نکیر و منکر خواهند خندید و دکان خاک آلودشان را بعد از پانزده قرن بر سرشان خراب خواهند کرد. پس ناگزیر از این شدند که قطعه زمینی را برای این منظور در اختیار بهائیان قرار دهند. تقریبا در اکثر شهرهای ایران آنچه که هم اکنون بعنوان گورستان٬ یا به اصطلاح بهائی آن٬ گلستان جاوید٬ مورد استفاده قرار می گیرد٬ قطعه زمینی است نسبتا با فاصله از شهر وطبعا دور از امکانات شهری مانند آب لوله کشی و برق. که اداره آنها را بیش از پیش دشوار می سازد. و البته در تمام این سالها از دستبردها و خرابکاری های عمال حکومت اسلامی در امان نبوده اند. بارها و بارها بهائیان در این زمینهائی که اکثرا بایر بوده اند و موات (که اگر نبود برای این منظور اختصاص نمی یافت) ٬ اقدام به درختکاری و ایجاد فضای سبز کرده اند٬ و مدتی بعد تمام آن درختان را کمر شکسته و ریشه کن شده یافته اند. در همین گورستان اصفهان حدود دوهزار و پانصد اصله درخت را از بین بردند. به دفعات بسیار٬ وقتی که برای تشییع جنازه به گورستان رفته اند٬ جاده های دسترسی را مملو از نخاله های ساختمانی و زباله های شهری یافته اند. یا با سنگ قبرهای شکسته روبرو شده اند. گوئی برای پدران و مادران ما آرامگاه ابدی متصور نیست. گاهی صحنه ای را در پیش چشم می آورم که شب است٬ هوا ابری و غم گرفته است٬ شبی بی مهتاب است و نازنین پدربزرگم آرمیده است. آنگاه مردکی الدنگ با  ریشی نتراشیده و دستانی آلوده بر مزارش می آید و درختی را که عمو بر بالای سرش کاشته می شکند و سنگ قبرش را می خراشد.

به راستی این مرده آزاری از سوی جمهوری اسلامی به چه معناست؟ قطع دو هزار و پانصد اصله درخت در گلستان جاوید اصفهان٬ یقینا محصول بد مستی های شبانه اشرار محلی نیست. چه کسی اینگونه٬ چون جمهوری اسلامی و وابستگانش و همفکرانش٬ به تمام قوا سعی در محو  فیزیکی و اجتماعی جامعه بهائی دارد؟ آیا جمهوری اسلامی واقعا فکر می کند که با استخدام لباس شخصی های مفت خور جمهوری اسلامی برای خرابکاری٬ کسی رد پای حکومت را بر این ویرانه به جا مانده نمی بیند؟  قطع یک درخت کافیست که مأموران شهرداری و محیط زیست را یا برای اجرای قانون و یا برای اخاذی در اسرع وقت به محل بکشاند. حال چگونه است که پس از قطع این تعداد از درختان همه مسئولین مربوطه لب به سکوت دوخته اند.

تیغی که تاریخ به دست این زنگیان مست داد٬ اکنون بر سر زنده و مرده فرود می آید و بر سر هر آن چیز و هر آنکس که با خرافات و توهمات این تیغ کشان بی مایه همخوان نباشد. از این منظر مردگان بهائی هم "نقص پرونده" دارند٬ مردگان بهائی هم "اقدام بر علیه امنیت نظام" می کنند. آیا اینکه گورستانهای بهائی هم از گزند جمهوری اسلامی و همدستانش دور نمی ماند٬ نشانه ای آشکار بر عمق دشمنی و بهائی ستیزی جمهوری اسلامی نیست؟ دشمنی با هر آنچه که نشانی از بهائی بودن دارد.

این را فقط نوشتم برای آن دسته از دوستان عزیزم که به جز خوش قلبی و خوب انگاری از ایشان ندیده ام. بارها دیده ایم که بعد از همه بلاهائی که ممکن است بر سر یک بهائی بیاورند٬ و وقتی که جمهوری اسلامی از آن بیم دارد که شخص مورد ستم صدای دادخواهی اش بلند شود و این شکایت به گوش مراجع بین المللی برسد٬ و برگ سیاه دیگری بر سیاهکاری های جمهوری اسلامی اضافه شود٬ در این میان شخصی از میان اینان بعنوان دوست و ناصح مشفق به شخص بهائی نزدیک می شود و به او توصیه می کند که اگر این قضیه را به سکوت بگذراند٬ مشکلش زودتر حل خواهد شد. می گوید که تو هیچ مگو٬ من خود مراقبم. و چه کند آن بهائی٬ که به دارازای عمر به او آموخته اند "بد مشنو و بد مبین". پس ممکن است پیش خود گمان کند که در جمهوری اسلامی هم آدم خیر خواه پیدا می شود!! در این حکومت اسلامی که دشمن قسم خورده جامعه بهائی است آنچنان که تحمل مردگان بهائی را هم ندارد.

در میانه این همه مشکلات و بلاهائی که هر روز بیشتر از روز قبل بر جامعه بهائیان ایران وارد می شود٬ تنها و اثر بخش ترین اقدامی که جامعه بی پناه بهائیان ایران می تواند انجام دهد این است که این شجاعت مثال زدنی را که در تمام این سالها از خود به نمایش گذاشته٬ در جهت دادخواهی و پی گیری صحیح موارد نقض حقوق بشر از طرق قانونی ممکن به کار گیرد. به طور حتم مراجعه به دفاتر دولتی و حقوقی در ایران کار ساده ای نیست. مراجعه به اداراتی که فساد و ارتشا تمام ارکان آنرا فرا گرفته. به علاوه این که عموما افرادی که بر مسند مراجع حقوقی٬ قضائی و انتظامی تکیه می زنند از همفکران جمهوری اسلامی اند و بهائی ستیز و از پیش معلوم است که چگونه با بهائیان ستم دیده برخورد خواهند کرد. اما مراجعه٬ پی گیری و دادخواهی مفید ترین اقدامی است که می شود در این شرایط انجام داد. حد اقل دستاورد این چنین اقدامات این است که مدارک محکم و مستدل تری برای ارائه به مراجع بین المللی فراهم می شود. و در صورت عدم امکان ارائه دادخواهی به مسؤلین قضائی ایرانی باید از هر امکانی برای مطلع نمودن جامعه بین المللی بهائی٬ از مشکلاتی که برای افراد بهائی ایجاد می کنند استفاده نمود. خطرناکترین ترین اتفاقی که ممکن است برای یک فرد بهائی بیفتد این است که در صورت گرفتاری در دام دشمنان امر٬ اینگونه تصور کند که با مسکوت گذاشتن موضوع مشکلات به آرامی از سر او رفع خواهد شد. تجربه این سالها نشان داده است که این سکوت فقط فرصت بیشتری برای معاندین امر بهائی ایجاد می کند برای بیشتر ضربه زدن به پیکره جامعه بهائی و البته در نوبت اول به خود فرد مورد ستم. اینکه گاهی از گوشه و کنار از دوستان بهائی می شنوم که یکی از این حضرات را بهتر از دیگری می دانند و یا فی المثل می گویند آن یکی آدم خوبی بود یا آن دیگری طینتش خوب بود و از این قبیل تصورات. به فرض محال که اینگونه هم باشد٬ چیزی از اصل موضوع تغییر نمی کند. و آن اینکه ما با جمهوری اسلامی طرفیم که دشمن قسم خورده هرچه بهائی و "بهائیت" است. ما با جمهوری اسلامی طرفیم و از این کوزه جز جنایت و نفرت برون نمی تراود.    

  

         

۱۳۸۷ مهر ۲۶, جمعه

انگلیس٬ دست نشانده بهائیت!

در گذشته هر کسی از والده محترمه می رنجید٬ با اولین مینی بوس یا گاری اسبی موجود٬ خود را به شهر می رساند و خواننده می شد. بعد از حکومت اسلامی این رنجیده خاطران جذب حرفه شریفه روضه خوانی شدند. در زمان سردار سازندگی بساز و بفروش٬ در دوران اصلاحات مستند ساز٬ و در زمان حکومت "دکتر" ها بر مردم٬ این شخصیتها اغلب محقق می شوند.

جهان نیوز اینگونه گزارش می دهد: "به گزارش فارس٬ سید مجید تفرشی پژوهشگر و محقق ایرانی ساکن لندن ...". که گزارشی است از سخنان آقای تفرشی که به گفته فارس هم محقق است و هم پژوهشگر!

http://www.jahannews.com/fa/pages/?cid=34586

آقای تفرشی راجع به تلاش رادیو بی بی سی برای اعمال نفوذ در تغییر مسیر وقایع در ایران به نفع دولت متبوع این رادیو مطالبی را عنوان می کند و شواهدی تاریخی می آورد که من نمی دانم راست می گوید یا دروغ. و آنقدر از پیشینه روابط دیپلماتیک ایران و انگلستان نمی دانم که بخواهم در مورد صحت و سقم مطالب ایشان در این قسمت به قضاوت بنشینم. گو اینکه رگه هائی از تئوری دسیسه دائی جان ناپلئونی نیز در آن دیده می شود. ولی آنچه که جالب تر از سایر قسمتهاست٬ قسمت انتهائی این گزارش است که اشاره می کند به سخنان این آقا در مورد نفوذ بهائیان در رادیو بی بی سی٬ و می گوید: "هم اکنون نیز بهائیان حضور و نفوذی گسترده در بخش فارسی سرویس جهانی بی بی سی دارند". گویا تحقیقات جدید پژوهشگران متعهد به حکومت دارد به نتایج جالبی می رسد. سالها گفتند که بهائیان دست نشانده استعمار انگلیس اند. گو اینکه همزمان با انتشار این گزارش٬ سمیناری تحت عنوان "ایران و استعمار انگلیس" در جریان بوده که جمعی از ارائه دهندگان مقالات٬ دوباره همین داستان کهنه چرکمرده را باز "گفته اند" و باز "خندیده" اند. خودشان. ولی ایشان ادعا می کند که بهائیان در رسانه های انگلیسی نفوذ دارند. چرا که نه. سالیانی آنگونه گفتند٬ حال این طور دگر. چه عیبی دارد. همه دروغها به یک اندازه دروغند. هیچکس باجی به آن دیگری نمی دهد. احراز شغل در یک سازمان به معنی نفوذ در آن سازمان نیست. و اگر رادیو بی بی سی فارسی به سبب نقض گسترده حقوق بشر در ایران مطالبی را به این موضوع اختصاص می دهد٬ (همانطور که به زبانهای دیگر) ٬ و طبعا از بهائیان نیز به عنوان یکی از گروه هائی که مورد ستم های بسیار قرار دارند٬ نامی به میان می آورد و یا خبری درج می کند٬ نشانه نفوذ بهائیان در این رسانه نیست. یا شاید این نتیجه گیری در قیاس با رسانه های دولتی ایران عنوان می شود که هر خبر و مطلب مندرجه نیاز به پشتوانه ای با نفوذ دارد و دستوری از بالا!

ما به هر حال طالب صلح و صفائیم. اگر عنوان کردن این مطالب تحقیقی موجب کاسته شدن از میزان کدورت این پژوهشگر با آتیه از والده مکرمه می شود٬ ما هم حرفی نداریم. 

۱۳۸۷ مهر ۲۱, یکشنبه

هشدار

چند روز پیش خبری در سایت تابناک درج شده بود که آنرا بسیار ناخوشایند یافتم. اما آنقدر نا مربوط و دروغ بود که فقط از کنارش گذشتم. ولی با مراجعه مجدد به خبر فوق الذکر و مشاهده حجم نظرات مخاطبان موافق (و فقط موافق)٬ فکر کردم که خوبست قدری در این باره صحبت کنیم.

http://tabnak.ir/pages/?cid=20506

 

از آنجائی که این وبسایت خود را "خبری - تحلیلی" می نامد٬ پس می تواند هر چرندی را اگر نه بعنوان "خبر"٬ که بجای "تحلیل" به خورد خواننده دهد. خبر اینگونه آغاز می شود که خبرنگار از "سهل انگاری" مسئولین در برخورد با بهائیان ابراز نگرانی می کند. گویا معتقد است که در این زمینه کم کاری شده! سپس شماری از خبرهای پیشین را که گویا پیش از این نیز توسط همین شرکت خبرپراکنی انتشار یافته٬ مرور می کند. و نهایتا به اصل موضوعی که می خواهد می پردازد. اینکه در شهرک بهارستان اصفهان٬ بهائیان اقدام به خرید املاک٬ بیش از مقدار لازم برای رفع نیازهای شخصی شان٬ کرده اند. دیگر اینکه "واحد های تجاری بسیاری از پاساژهای اصفهان و نیز برخی مغازه های چهارباغ اصفهان با هجوم بهائیان روبرو شده است".

این خبر نیز به وضوح از سبک و روش کلی خبرگزاریهای وابسته به حکومت در حمله به بهائیان پیروی می کند. خبری فاقد هرگونه مأخذ وآمار و سراسر کلی گوئی٬ به همراه استفاده از واژگان تحریک کننده ای مانند "استفاده از واسطه" یا "هجوم". البته جای تعجب نیست اگر سایت تابناک شاخک هایش برای مسائل اقتصادی تکان بخورد. ولی آنچه که موجب نگرانی است٬ این است که گویا هنوز به انتهای سر دراز این قصه نرسیده ایم. نظرات تماما موافقی که بعد از این خبر به چشم می خورد٬ از جهاتی قابل توجه است. اینکه لزوما به اصل خبر کاری ندارند و فقط حاوی نوعی حمله٬ نادرست شماری و بی احترامی به بهائیان و عقاید آنهاست. به اضافه اینکه فراوانی اشتباهات منطقی و نوشتاری خود گویای بکارگیری نیروهای آشنا و همکاران نزدیک گرداننده محترم این سایت است. گویا که "اسمال تیغ زن" پس از آزادی از زندان٬ بدون فوت وقت به مسئولیت های فرهنگی سابقش گمارده شده و همکاری هایش را با مسئولین از سر گرفته است!

اینکه ابتدا چنین خبری درج درج شود و بعد اینگونه اقدام به جو سازی می کنند٬ آنهم زمانی که مشخصا نوک مگسک ژنرال املاک بهائیان بهارستان و چهارباغ را نشانه رفته٬ بسیار نگران کننده است. نگرانی از اینکه٬ این آقایان پس از زمینه سازی های لازم در صدد برآیند تا کم کاری هائی را که از آن یاد کرده اند جبران کنند. به اینصورت هم با جلوگیری از پیشرفت اقتصادی بهائیان٬ در راستای تحقق اهداف حکومت٬ برای خود اجر اخروی خریده اند٬ که گویا سخت به آن نیازمندند٬ و هم اینکه اگر یک اجر دنیوی هم به جیب امت سرازیر شد٬ جای دوری نرفته است.         

فریاد

در این لحظه که ساعتی از شب سپری شده و قصد دارم که حتما این وبلاگ را در همین ابتدا بدون مطلب رها نکنم٬ هیچ چیزی پیدا نکردم که بهتر از این شعر جاودانه استاد اخوان ثالث گویای حال ما و وصف هزاران مثل ما باشد. شعر "فریاد". به یاد اخوان که عمری با شعرش فریاد زد٬ و با فریادش شعر خواند. و به یاد عمر بی فریاد ما٬ که عمری به جای فریاد٬ شعر اخوان را در پستوی خانه با خود نجوا کردیم که آرام شویم. مبادا که فریاد زنیم. مبادا که تارهای صوتیمان پاره شود. حال  فرزندانمان را از تارهای صوتی ما حلق آویز می کنند.

 

فریاد

 

خانه ام آتش گرفته است٬ آتشی جانسوز

هر طرف می سوزد این آتش٬

پرده ها و فرشها را٬ تارشان با پود.

من به هر سو می دوم گریان٬

در لهیب آتش پر دود.

وز میان خنده هایم٬ تلخ٬

و خروش گریه ام٬ ناشاد٬

از درون خسته سوزان٬ 

می کنم فریاد٬ ای فریاد! ای فریاد!

 

خانه ام آتش گرفته است٬ آتشی بی رحم.

همچنان می سوزد این آتش٬

نقشهائی را که من بستم به خون دل٬

بر سر و چشم در و دیوار٬

در شب رسوای بی ساحل.

 

وای بر من٬ سوزد و سوزد

غنچه هائی را که پروردم به دشواری٬

در دهان گود گلدانها٬

روزهای سخت بیماری.

 

از فراز بامهاشان شاد٬

دشمنانم موذیانه خنده های فتحشان بر لب٬

بر من آتش به جان ناظر٬

در پناه این مشبک شب.

من به هر سو می دوم٬ گریان از این بیداد.

می کنم فریاد٬ ای فریاد! ای فریاد!

 

وای بر من٬ همچنان می سوزد این آتش

آنچه دارم یادگار و دفتر و دیوان٬

و آنچه دارم منظر و ایوان.

من به دستان پر از تاول

این طرف را می کنم خاموش٬

وز لهیب آن روم از هوش.

زآن دگر سو شعله بر خیزد٬ به گردش دود.

تا سحرگاهان٬ که می داند٬ که بود من شود نابود.

خفته اند این مهربان همسایگانم شاد در بستر٬

صبح از من مانده بر جا مشت خاکستر.

وای٬ آیا هیچ سر بر می کنند از خواب٬

مهربان همسایگانم از پی امداد؟

سوزدم این آتش بیدادگر بنیاد.

می کنم فریاد٬ ای فریاد! ای فریاد!