۱۳۸۸ خرداد ۶, چهارشنبه

نگاهی به مقاله دکتر صادق زاده میلانی و جواب دو رسانه حامی جمهوری اسلامی

لطفا پیش از هر چیز مقاله آقای دکتر میلانی و لینک های مندرج در آن مقاله را مطالعه بفرمائید٬ سپس به این نوشته نگاهی بیاندازید.

http://negahedigar1.blogfa.com/post-219.aspx

از دو روز پیش که مقاله اول آقای میلانی را در سایت گفتمان دیدم قصد داشتم چند خطی بنویسم تا اینکه زود تر از آن جوابهای ایران فاکس نیوز و رجا نیوز را به آن نوشته مشاهده کردم. در مقاله نخست٬ آقای میلانی به مطالب منتشره از سوی کمپین آقایان موسوی و کروبی که در اشاره به حقوق شهروندی بهائیان و به رسمیت شناختن آن ذکر کرده اند می پردازد. ایشان می گوید "در چند هفتۀ اخیر و در فضای انتخابات برخی رسانه های تاریکخانه ای ایران به گوشمالی دادن و تادیب کسانی چون خانم کدیور و آقای کروبی و آقای موسوی که با عنایت به آموزه های دین اسلام و قرائتی درست از آن به راه و روشی عادلانه رسیده اند و در راستای تاسیس جامعه ای برابر و بر مبنای حقوق بشر می کوشند، پرداخته اند. اینان بر آن شده اند که هر مدافع حقوق بشر را یا ردّ صلاحیت کنند یا ناچارشان کنند که هزینه سیاسی- اجتماعی هنگفتی پرداخت کنند. این چنین می کوشند قرائت شهروندی آنان را به هر قیمتی مجازات کنند".

آنچه که در این مقاله زیاد نمی پسندم ذکر حقدوستی و عدالتخواهی این آقایان با تکیه بر قرائت صحیح ایشان از اسلام است. ابتدا دو نکته را باید برای خوانندگان روشن کنم. یکی اینکه من هیچ مشکلی با اسلام ندارم. با دین بودن و آسمانی بودن اسلام هم مشکلی ندارم. دوم اینکه این نخستین بار نیست که نویسندگان بهائی با خوش نیتی و خیرخواهی می کوشند چشم بر هرچه ناپاکی ببندند و هرچه نیکی که از مسلمانان می بینند به قرائت صحیح ایشان از اسلام نسبت دهند. که شاید آنگونه که به نظر می آید قریب به واقعیت نیست. علت اینکه این چند خط را بعنوان نقدی بر مقاله آقای دکتر میلانی می نویسم و نه مقالات دیگران٬ این است که مقالات ایشان همواره یکی از بی نقص ترین نوشتارها از نظر مفهوم و محتوی و یکی از قوی پایه ترین گفتارها از جهت نظم و ارتباط منطقی بین مطالب است. پس اگر این نقد را بر مقاله ایشان بنویسم در سایه ارجمندی نوشته های ایشان نمودی نخواهد داشت و از قدر و شأن تلاشهای بسیار و خستگی نا پذیر ایشان در روشنگری و احقاق حقوق از دست رفته بهائیان ایران کم نخواهد کرد.

نکته اینجاست که بهائیان هرگاه ستمی از مسلمانان می بینند٬ آنرا به پای اسلام نمی گذارند. چه که بر اساس آموزه های دینی شان اسلام دینی آسمانی است. و هر گاه که از مسلمانان نیکی می بینند٬ آنرا به قرائت صحیح ایشان از اسلام نسبت می دهند. این یک مشکل اساسی ایجاد می کند. و آن اینکه بهائیان٬ بعنوان یک گروه از بسیارانی که مطالبات حقوقی بیشماری از این رژیم و حکومت اسلامی دارند٬ ناخواسته به وجود و دخالت یک "قرائت اسلامی" در این میان مشروعیت می بخشند. این به گمان من شیوه صحیحی در تداوم مطالبات حقوق بشری بهائیان در عین نشان دادن شادمانی از برخورد با حسن نیت مسئولین نیست. چرا که این "قرائت اسلامی" در و پیکر ندارد. بیشترین تجربه ای که در این سی سال آموخته ایم این بوده که "اسلام" را هر جوری که شرایط بطلبد می توان قرائت کرد. اگر اینگونه نبود که این همه آیت الله هر کدام با یک توضیح المسائل به زیر بغل بوجود نمی آمد که هر یک از سر خودش در این ارکستر گوشخراش ناهمگون ساز ناکوک ناهماهنگی با سایرین سر دهد. هر یکی هر آنطور که منافعش بطلبد اسلام را قرائت می کند. یکی از سر به ته٬ دیگری از پشت به رو و هر کدام هم دیگری را به خاطر دیگرگونه خواندنش اگر نتواند تکفیر کند با عین حلقی لعنت می کند. حال یا شانس یا اقبال ما که کدام زورش بچربد. مطالبات بهائیان از حکومت اسلامی ایران بحثی کاملا حقوقی است. اینکه آقای کروبی مسلمان باشد یا بودائی یا بی خدا هیچ فرقی نمی کند. هر سیاستمداری که قدری سرش از حساب و کتاب و روابط بین اللمل در بیاید می فهمد که بهائیان در سایر نقاط دنیا با ارتباطات دوستانه ای که با دولتهای مطبوعشان دارند و همچنین حسن سابقه شان در سازمان ملل متحد نقش مؤثری در تصویب قطعنامه های حقوق بشری در محکومیت رژیم حاکم بر ایران داشته اند. چه برای احقاق حقوق بهائیان و چه سایر گروهای تحت ستم در ایران. این مسأله بخصوص در سالهای اخیر با شدت گرفتن حملات جمهوری اسلامی به جامعه بهائی نمود بیشتری داشته است. بنابراین در این مقطع زمانی دیگر نمی توان بهائیان را نادیده گرفت. خوب کاری می کنند خانمها و آقایان که به رعایت حقوق شهروندی بهائیان اشاره می کنند. باید این کار را بکنند. برایشان خوب است. اما نتیجه نسبت دادن  یک چنین حرفی از سوی بهائیان به قرائت صحیحشان از اسلام٬ این می شود که نویسنده آن روزنامه های طرفدار جمهوری اسلامی هم از بی توجهی اعضای کمپین کروبی و موسوی به "افکار" امام بگوید. او می نویسد: "از این روست که انفعال کاندیداها در تصریح و تایید افکار امام مورد انتقاد فعالان سیاسی قرار گرفته چرا که بهائیت در نظر امام جایگاهی در کشور ندارد". یعنی در جائی که هیچ حرفی برای گفتن ندارد به افکار امام متوصل می شود. مگر امام از میر حسین موسوی چه کم دارد؟ هیچ. تازه میرحسین هم که می خواهد به آرمانهای امام راحلش رجعت کند!

بگذارید یک مثالی بزنم. روزی در نشریه الکترونیکی "روزآنلاین" یکی از دفاعیه های خانم شیرین عبادی را می خواندم که برای جلوگیری از اعدام یک نوجوان تنظیم کرده بود. ایشان از جمله اقداماتی که انجام داده بود یکی این بود که می گفت برای جلوگیری از اعدام این نوجوان از چندین مرجع تقلید فتوا گرفته است! گیرم که ایشان این کار را کرد و این یک نوجوان هم از مرگ نجات یافت. مگر نه اینکه ده ها نوجوان دیگر را به حکم همین قانون بی در و پیکر وسلیقه ای شرع اعدام می کنند؟ پس چرا به آن مشروعیت می دهید؟مبارزه اصولی این است که از اساس به دخالت شرعیات در قوانین حقوقی و کیفری اعتراض کرد. آن زمانی که همه به جمله بسیار محافظه کارانه آقای منتظری در باب محترم داشتن حقوق شهروندی بهائیان و "حق آب و گل"! به عنوان یک "فتوا" از یک "مرجع تقلید" اشاره می کردند٬ بنده به هیچ وجه با طرح موضوع به این صورت موافق نبودم. اگر این یکی را که موافق می نماید بعنوان یک "فتوا" بر سر بگیریم و جار بزنیم که های خلایق مگر این فتوا را نمی بینید؟ پس حق ما چه شد؟ روز دیگر که یک فتوائی از حجره یک آیت الله دیگر بر ضد بهائیان بیرون آمد که مثلا بروید و همه بهائیان را از "آب و گل" شان بیرون کنید٬ آن وقت چه جوابی داریم که بدهیم و چه توجیهی بر بی اساسی این حرف خواهیم داشت؟

حال در مورد مقاله مورد بحث که از آقای دکتر میلانی است و به آن در بالا اشاره شد٬ من نمی گویم که اگر ایشان اینگونه نمی نوشت و به قرائت صحیح موسویان و کروبیان از اسلام استناد نمی کرد آن نویسنده جمهوری اسلامی هم آن حرفها را در باره مخالفت دیدگاه امام با بهائیان نمی زد. چه که بارها و بسیارها دیده ایم این گونه نویسندگانی که در فضای جمهوری اسلامی رشد یافته اند٬ آگاهانه یا نا آگاه٬ هر گاه که قافیه تنگ بیاید حرفهای بی سر و ته خمینی را تکرار می کنند. ولی آیا اکنون که آقای دکتر میلانی آنگونه خواسته که گردانندگان کمپین این دو کاندیدای اصلاح طلب اصول گرا و اصول گرای اصلاح طلب را در نوعی رودربایستی دیپلماتیک از حرفی که زده اند قرار دهد و آنرا به اسلام منتسب کند که نکند خدای ناکرده از حرفشان برگردند٬ آیا در این شرایط ایشان می تواند به نویسنده رجا نیوز بگوید که وقتی صحبت از احقاق حقوق شهروندی است نقل قول از "قرائت" خمینی از "اسلام" جائی ندارد؟ به گمان من خیر. 

هیچ نظری موجود نیست: