یک زمان میرزا ملکم خان٬ سرخورده و نا امید از دسائس و رذالت های آخوندهای شیعه در جهت یکدست سازی مملکت و زدودن رد و نشان هرچه غیر شیعه ازثغور و سرحدات ممالک محروسه که منجر به رمیدن شمار بسیاری از اهل کتاب و اهل حال از این مملکت شده بود٬ در طی نامه محرمانه ای به شاه اینطور نوشت: "چه ضرری داشت از آن یهودی های متمول بغداد چند نفر هم در تهران و اصفهان می داشتیم یا از آن ارامنه که از اصفهان رفته در هند مایه آبادی مملکت آنها شده اند به حالت قدیمی خود در اصفهان باقی می ماندند. یا گبرهائی که در هند رونق ملک آنجا شده اند در یزد و کرمان می آرامیدند؟" جستارهائی از تاریخ – احسان طبری صفحه 110
این را نوشتم که خواننده با مقایسه حال و روز الآن مملکت با زمان شاه شهید خود این حدیث مفصل بخواند که در این روزگار نه تنها اقلیت های مذهبی از ایران گریزان اند بلکه شیعه های دوازده امامی یک مقداری غیر راستین هم که سرشان به تنشان می ارزد و علمی آموخته اند و تجربه ای اندوخته اند و عرضه ای دارند و ایشان را با هرآنچه "ناب و راستین و انقلابی" است کاری نیست٬ از مملکت گریخته اند. که جمعیتشان هم از فزونی قابل مقایسه با جمعیت اقلیتهای متواری نیست. گواینکه تعاریف پیشین از "اقلیت" هم در مملکت ما عوض شده. فی الحال یک اکثریتی اقلیتند. نگارش این چند خط اساسا ربطی به معرفی کابینه جدید احمدی نژاد نداشت. و یا یادآوری این جمله که "مگر آدم قحطی بود که اینها وزیر و وکیل شدند". که البته بود و هست. ولی دلیل این یادداشت مصاحبه امروز صدای آمریکا بود با عباس معروفی. این را نوشتم به یاد بی سامانی های معروفی و همگانی چون او که به جای اینکه در ایران باشند و در هر دمی به چراغ شکوفائی ایران بدمند٬ دربدرند و دمشان هوای غربت و بازدمشان آه حسرت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر