هدف از نگارش این چند سطر صرفا این بود که احساس کردم آقای دکتر میلانی متعاقب آغاز گفتگوئی تازه در باب عدم مداخله در امور سیاسی٬ پذیرای آرای متفاوت خوانندگان وب سایت ارزشمند "گفتمان" و همچنین وبلاگ شخصی ایشان٬"نگاه دیگر"٬ در این زمینه خواهند بود. باشد که کمکی باشد هرچند کم مقدار برای روشن شدن ابعاد متفاوتی از این موضوع. همچنین خوب است در ابتدای صحبت به این نکته نیز اشاره کنم که تخصص و تحصیلات بنده نه هیچ ربطی به علوم اجتماعی دارد و نه به علوم سیاسی. آنچه که سعی دارم به آن بپردازم صرفا دیدگاه شخصی یک فرد غیر متخصص است که فکر می کند باید حداقل برای مصرف شخصی خودش هم که شده جوابی برای این پرسش پیدا کند.
آنچه که از نوشتارهای منتشر شده پیشین بر می آید این است که دوستان به دنبال یافتن یک "تئوری" برای اولا توضیح و ثانیا یافتن مصادیق دخالت یا عدم دخالت در" امور سیاسیه" هستند. و برای این حل این مشکل سعی بر ارجاع به آثار مقدس بهائی و پیامهای بیت العدل بعنوان خطوط مشی کلی دارند و متعاقبا می کوشند بر آن اساس به همان"تئوری" موعود دست یابند. این روش را من هم بسیار می پسندم. علی الخصوص در این یک مورد خاص و به ویژه زمانی که آنرا در تقابل با برداشت های همراه با افراط و تفریط گذشته و حال می گذارم بسیار خوشایند می نماید. منظور از افراط و تفریط آنکه زمانی اگر حتی اسم یکی از مسئولان دولتی در یک جمع بهائی آورده می شد آنچنان با لحنی ملامتگر فرد متکلم را از صحبت باز می داشتند که "حرف نزن که تو داری در سیاست دخالت می کنی!" و از طرف دیگر در ایام اخیر بعد از انتشار جواب بیت العدل به نامه یک بهائی درباره چگونگی جواز شرکت در انتخابات٬ آن جواب کلی و در عین حال صریح بیت العدل اینگونه تعبیر شده بود که جسته و گریخته از زبان چند نفر از بهائیان ایران شنیدم که می گفتند "بیت العدل گفته همه احبا باید در انتخابات شرکت کنند!!". که قطعا می شود ساعتها در باب نادرستی هر دو نوع برخورد با این مسئله بحث کرد. دو نوع برخوردی که هر دو از یک جنسند. از جنس اطاعت چشم و گوش بسته و بی فکر. منظورم از نقل این مختصر اینکه بنده تا چه حد به تلاشهای آقای دکتر میلانی و همکارانشان در این مسیر ارج می نهم و معتقدم اگر این سعی و خطاها نباشد و این گفتگوها به میان نیاید٬ خرافات و بنیاد گرائی بسیار زودتر از موعد مقرر دامان آئین بهائی را خواهد گرفت. مانند همه آئین های دیگری که بهائیان معتقدند اساس همه شان یکی است و می بینند چه بر سرشان آمده. برخی از نظرهای ارائه شده بر مقالاتی که پیشتر در سایت های گفتمان و نگاه دیگر منتشر شده نظر بنده را دراین مورد که این افراطی گری ها وجود دارد تأیید می کند.
حال فارق از این مسئله جنبی آنچه که به نظر بنده می رسد که باید در سیر گفتگوهای پیشین به آن توجه کرد این است که شاید بهتر باشد برای روشن تر شدن موضوع ابتدا قدری بیشتر روی خود صورت مسئله کار کنیم. شاید بتوان این مسئله را به صور ساده تری نیز بیان کرد. و آن اینکه من تصور می کنم واژه "امر سیاسی" کلی تر از آن است که حتی با ارائه تعریف جامعی از آن نیز بتوان به هدف مورد نظر رسید. دلیل: اسناد بی شمار از آثار مقدس بهائی همواره مورد استناد قرار می گیرد و همه حول این محور دور می زند که بهائی نباید در سیاست دخالت کند. به همین صراحت. حتی در این نصوص آمده که اگر دیدید کسی در سیاست دخالت می کند او بهائی نیست. حال با توجه به این مقدمه مرسوم٬ در عین حال می خواهیم که با به دست دادن تعریفی مقطعی و منطقه ای از "امر سیاسی"٬ دخالت کردن یا نکردن در آن "امر سیاسی" را توجیه کنیم. چرا چون هدف اصلی مثلا این است که می خواهیم رأی بدهیم. و قس علی هذا. یعنی عملا داریم می گوئیم چه اموری سیاسی اند و چه اموری سیاسی ترند!! پس در آن اموری که یک کمی سیاسی اند اشکالی ندارد دخالت کنیم. مثلا در مقاله ای که آقای کنعانی نوشته اند آمده: "افراد بهائی اجازه و حق دارند بنا بر شروطی در امور سیاسی دخالت کنند . شرط مجاز بودن این دخالت، اینست که این دخالت به موجودیت جامعه بهائی صدمه نزند". این نوع احتجاج و نتیجه گیری را حد اقل من نمی پسندم. اگر چه که نهایتا با هدف و تا حد زیادی با نتیجه ای که ایشان در انتهای مقاله می گیرد موافقم٬ ولی آن مقدمات چگونه به این نتیجه می انجامد؟ اگر نویسنده نظر شخصی خویش را بیان می کند٬ پس چرا از همه بهائیان نام می برد٬ "افراد بهائی اجازه و حق دارند ...". و اگر می خواهد نظر آئین بهائی را بازگو کند٬ چگونه بعد از آن همه سند که مانع از هرگونه دخالت در سیاست است به ناگاه دخالت در "امور سیاسی"٬ "بنا بر شروطی" مجاز دانسته می شود. در اینجا به باور من یک خلأ منطقی وجود دارد که هم قائل و هم سامع و هم کل گفتگو را در دام بی سرانجام خود می کشد. خصوصا اینکه در آخر می خوانیم که این مداخله ی مشروط باید به شرط توافق با نوعی عافیت طلبی باشد. یعنی اینکه می گویند به موجودیت جامعه لطمه نخورد. آیا فرد به تنهائی می تواند قضاوت کند که چه کاری به موجودیت جامعه لطمه می زند و چه کاری نمی زند؟ گفته اند که افراد می توانند دخالت کنند و به درستی گفته اند که مؤسسات نباید دخالت کنند (از نصوص نتیجه گرفته اند که نهاد دین از نهاد سیاست جداست. کاملا موافقم) ٬ آیا این افراد به تنهائی این اشراف را دارند؟ و بعد بر اساس همین اصل عافیت طلبی نویسنده بدون مقدمه نتیجه می گیرد که مثلا آن فعالیت اجتماعی که جوانان شیراز داشته اند و منجر به دستگیری شان شده کار درستی نبوده. که فکر نمی کنم این موضوع از ابتدا در این بحث می گنجید و مربوط بود که بعنوان مثال عنوان کنند.
برای رهائی از این خلأ منطقی پیشنهاد من این است که به جای تعریف "امر سیاسی" و اینکه حالا چقدر می شود در آن دخالت کرد یا نکرد٬ توجهات را معطوف تعریف "فعل سیاسی" یا "کنش سیاسی" بکنیم. به این معنی که بگذاریم "امر سیاسی" سر جای خودش باشد. ما رابطه خودمان را با کنش سیاسی تعریف کنیم. اینگونه که بگوئیم بهائی مرتکب فعل سیاسی نمی شود. یا جمله ای شبیه به این. چرا؟ برای اینکه تأثیر گذاری بر یک "امر سیاسی" لزوما به معنای ارتکاب فعل سیاسی نیست. مثال: در مورد همین انتخابات ریاست جمهوری قریب الوقوع ایران. برآیند تمام فعالیت هائی که چه جامعه بهائی و چه افراد بهائی انجام می دهند می تواند به نوعی بر این امر سیاسی در حال وقوع تأثیر بگذارد. با پی گیری های جامعه بین المللی بهائی در سازمان ملل متحد قطعنامه ای که برای پنج سال متوالی با کارشکنی های ایران نمی توانست به مجمع عمومی راه پیدا کند٬ این بار به مجمع می رود و بر علیه ایران به تصویب می رسد. این که جامعه بین المللی بهائی در این رابطه چه کرد خود داستان مفصلی است. یا اینکه با پشتیبانی یک محفل ملی٬ در پارلمان آن کشور قطعنامه شدیدالحنی بر علیه جمهوری اسلامی به تصویب می رسد که علاوه بر مطالبه اصلی این قطعنامه که آزادی یا محاکمه عادلانه مدیران جامعه بهائی ایران است٬ به نقض حقوق سایر اقلیت های مذهبی و قومی و زبانی هم در ایران اشاره می شود. در کنار همه این ها تعدادی از دانشجویان محروم از حق تحصیل بهائی در جریان یک حرکت فردی و مطالبه محور در کمپین برخی از کاندیداهای ریاست جمهوری بنا به تشخیص خودشان شرکت می کنند و حقوق پایمال شده شان را طلب می کنند. نتیجه برآیند همه این اقدامات این می شود که مسئولین کمپین برخی از این نامزدها به محترم شمردن حقوق شهروندی بهائیان اشاره می کنند (حد اقل کاری که می شود کرد). این یعنی تأثیر گذاشتن بر یک امر کاملا سیاسی. ولی آیا هیچ کدام از بهائیان یا مؤسسات بهائی در این میان فعل سیاسی انجام داده اند؟ مسلما خیر. بنابراین فکر می کنم که خوبست در ابتدا فعل سیاسی تعریف شود. ارائه یک تعریف مشخص و دقیق و علمی از فعل سیاسی در حیطه تخصص عالمان علوم اجتماعی است. اما فقط بعنوان ذکر مصادیق و ارائه مثال می توانم بگویم که فی المثل عضویت در یک حزب سیاسی٬ فعل سیاسی است و از این قبیل می توان نمونه های بسیار برشمرد. پس خوبست که هرچه زودتر به تعریف روشنی از فعل سیاسی یا کنش سیاسی دست یابیم چرا که در غیر این صورت هم بیش از پیش از ایفای وظایف اجتماعی خود باز خواهیم ماند و هم از مطالبات مدنی بهائیان ایران. که بسیار طلب دارند از این دولت و این حکومت و این نظام سوای اینکه چه کسی بر آن حکم می راند. و هم اینکه دیگر لازم نیست در دل بگوئیم "عدم مداخله در امور سیاسیه" و در سرمان این صدا را بشنویم که می گوید "دخالت در اموری که فقط یک کمی سیاسی اند اشکالی ندارد!!!".
در آخر اجازه می خواهم به انگیزه اصلی خود که مرا واداشت اینگونه با شتاب به این گفتگو بپیوندم نیز اشاره ای کرده باشم. علاوه بر اینکه نوشتم تا چه حد هرگونه فعالیت مدنی و عمران اجتماعی را صحیح می دانم و ارج می نهم و آنرا وارد بحث دخالت در سیاست نمی دانم. و اینکه شرکت مطالبه محورانه بهائیان بعنوان "افراد بهائی" و نه به نمایندگی از طرف جامعه بهائی در کمپین نامزدهای ریاست جمهوری را بسیار سنجیده و بخردانه می دانم. و اینکه در این دوران که صحبت از بازستاندن حقوق مسلوبه بهائیان است٬ چقدر خوبست که همه بدانند بهائیان افرادی منفعل نیستند و در انتخابات شرکت می کنند و به قول همسرم که امروز بر سر میز صبحانه گفتگو می کردیم٬ دیگر کسی نمی تواند بگوید هرچه برسر بهائیان می آید حقشان است چرا که هیچ نقش اجتماعی برای خود قائل نیستند. و خود من هم به یک کسی که خوشم بیاید رأی خواهم داد. اما آنچه که در این میان نپسندیم و همه این خطوط را سیاه کردم که به آن اشاره کنم این است که دیری نیست می بینم افراد بهائی عملا دارند برای نامزدهای انتخاباتی تبلیغات می کنند! تعداد پست های فیس بوک که نشان به نشانی سبز سیّدی می دهد از شمار بیرون شده. حتی بعضی بهائیان به یکی از نامزدها که اجماعا از سایرین منفورتر است فحش و فضیحت می دهند. حتی می خواهم بگویم اگر این فحش دادن که از اساس کار شایسته ای نیست و اقرار می کنم که خود من هم بارها مرتکب آن شده ام (و در آینده هم خواهم شد!) ٬ در زمان مبارزات انتخاباتی معنای دیگری پیدا می کند. نمی گویم بهائیانی که اینگونه عمل می کنند اشتباه می کنند. شاید من در اشتباهم و بشود یک جوری توجیه کرد که اگر فرد بهائی به طور علنی از یک جریان سیاسی حمایت کرد اشکالی ندارد. من به هر حال این حق را به خودم نمی دهم که "امر به معروف و نهی از منکر کنم" ولی آیا این همه نشان از یک سردرگمی ندارد؟ همان سردرگمی که آدم های با همت و با غیرتی مثل آقای دکتر میلانی یا آقای کنعانی یا همه آنها که در نظرخواهی های وبسایت ایشان شرکت می کنند و به این گفتگو دامن می زنند سعی در حل آن دارند و می دانم که در این مسیر موفق خواهند بود. ولی باز به سخن نخستین خود باز می گردم و آن اینکه این سردگمی را در وجود تناقضات و خلأهای منطقی می دانم که در بالا به آنها اشاره کردم. بنابراین تأکید می کنم٬ به نظر من اگر بجای پرداختن به موضوعات کلی و به جای صرف وقت روی مسئله ارائه یک تعریف ارتجاعی و کشسان با اندازه قابل تنظیم و متناسب با نیازهای روزانه ما از "امر سیاسی"٬ توان خود را صرف به دست آوردن یک تعریف علمی و تا حد ممکن به خاطر علمی بودنش٬ غیر قابل مناقشه٬ از مفهوم فعل یا "کنش سیاسی" بکنیم در این مسیر موفق تر خواهیم بود.